تنهایی

ساخت وبلاگ

بذار برات خیلی ساده توضیح بدم و امیدوار باشم که اینجا رو بخونیمن همه چیو ترک کردم و از بیرون به نظر اومد که برام خیلی راحته و بود و نبودت فرقی نمی کنه. از درون خودم دیدم که دارم دوباره تیکه تیکه میشم، برای حسی که عاقبت نداره. برای آدمی که حساسه و من نمیتونم با استانداردهای اون خودمو عوض کنم. برای آدمی که ته تهش برای من نیست. از این که ممکنه ناراحت و عصبانی شده باشی، عذرخواهی میکنم ولی به هرحال هم تو و هم من می دونستیم که این کار درست نیست و آخر و عاقبت نداره. این که باهات حرف نمیزنم یا نمیام ببینمت یا همه این چیزهایی که لازمه رو انجام نمیدم، بابت اینه که دیگه نمی تونم دوباره بیفتم تو اون مسیر. برای خودم متاسفم که دوستم رو از دست دادم ولی وقتی دوستی به عشق میرسه، تهش دو تا راه بیشتر نیست. یه عشق ممنوعه هم که یه راه بیشتر تهش نیست و چاره ای نیست...به هر حال، واقعیت اون چیزی نیست که از بیرون به نظر میاد. چیزی هم نیست که در لحظه حس می کنیم. واقعیت خیلی عجیب و پیچیده است. مثلا من تصمیم گرفتم که آدمی رو که عاشقشم رها کنم. یعنی دیگه براش نجنگم. که هر دفعه که بحث میشه دوباره خودمو نبینم که داره میشکنه و میمیره و صبح مجبوره زنده باشه. برام از مردن سخت تر بود این تصمیم ولی لازم بود. عزت نفسم و همه اون چیزایی که تو این سی سال جمع کردم برام خیلی خیلی مهم تره. خداحافظی، خداحافظیه و بی رحمه. منم ناچارم تظاهر کنم که بی رحمم. از خود جدیدم دلخور نیستم. تو هم نباش. فقط همین. تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vittoriaf9 بازدید : 3 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 13:52

اسمم را صدا زدی و خیلی آرام توی گوشم زمزمه کردی که چقدر دوستت دارم و من داشتم به این فکر می کردم که کاش ماشین حبابیمان هیچ وقت چراغ هایش روشن نشود، بس که مکانمان آرام، تاریک و قشنگ است. جواب دادم 5 تا تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vittoriaf9 بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 17 بهمن 1398 ساعت: 9:46

بارهاو بارها و بارها از علم آمار سخن به میان آمد و خواستم بگویم آمار علم دلیل و عدد و رقم است، حال آنکه بجز عدد پنج در دوست داشتن، هیچ عدد و رقمی نیست و هر دلیلی ناموجود.از دژ محکمی سخن به میان آمد و تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vittoriaf9 بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 17 بهمن 1398 ساعت: 9:46

دارم بی محلی می کنم. کاملا اگاهانه و گوشه دفتر صورتی خوشرنگم مینویسم روز چهارم. این که روزها را بشمارم یعنی منتظرش هستم ولی باز هم آگاهانه سعی میکنم این حسم را نادیده بگیرم تا برایم عادی شود. تنها هستم. زیادی تنها هستم در واقع. متین نگران است که نکند من از حرف هایش برداشت های عاطفی کنم و من چقدر خو تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vittoriaf9 بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:15

میخواهم کمی اینجا بنویسم که مغزم کمی و فقط کمی خالی شود. اوضاع شلوغ شلوغ است. انگار دارم با یک دست هزار تا هندوانه بلند می کنم و همزمان هم مواظبم هیچ کدامشان تویش سفید نباشد. چهارشنبه هفته پیش به صورت کاملا هول هولکی بلیط گرفتم و هتل و رفتم اصفهان برای جلسه پنج شنبه. همه چیز خوب پیش رفت. جز این که تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vittoriaf9 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:15

دوباره نا امیدی آمده است سراغم یا شاید هم خودم رفتم سراغش. شاید واقعا غمگین بودن را بیشتر از خوشحال بودن دوست دارم. این یک بیماری است؟ یادم هست هفته پیش حتی، در اوج انرژی بودم و هر چه میخواستم اتفاق افتاد. ولی الان در وضعیت غمگینی به سر می برم که انگار هیچ چیزی مطابق میلم نیست. باید دوباره تقویتش ک تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1vittoriaf9 بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 14:15